شعر کودکانه خانواده + دانلود آهنگ
مامان جون من چه مهربونه
دوسش دارم خیلی زیاد خودش می دونه
یه شاخه گل هدیه ی ماست برای مادر
اونکه به فکر بچه هاست از همه بیشتر
بابای خوبم چراغ خونست
دستای گرم اون برام یه آشیونه است
یه شاخه گل هدیه ی ما برای بابا
اونکه همیشه سایه اش روی سر ماست
داداش جون من لنگه نداره
وقتی میاد برای من شادی میاره
یه شاخه گل هدیه ی ماست برای داداش
خدای خوب و مهربون مواظبش باش
خواهر خوبم چه نازنینه
برای من فرشته ی روی زمینه
یه شاخه گل هدیه ی ما برای خواهر
که خوب و مهربون اون ، مثل یه مادر
ما همه هستیم یه خانواده
خونه داریم کوچیک و قشنگ و ساده
هر کسی تو خونه ی خود دلخوش و شاده
شکر خدا داده به ما یه خانواده
منبع دانلود:کودک سیتی
دانلود شعر و موسیقی کودکانه خانواده
موضوعات مرتبط: شعرو سرود ، دانلود ها *دانلودالگو *دانلود آهنگ کودکانه
برچسبها: شعروسرود , شعر خانواده , دانلود آهنگ شعر کودکانه خانواده , واحد کار خانواده

موضوعات مرتبط: شعرو سرود
برچسبها: شعروسرود , شعر بوی ماه مهر , آغاز سال تحصیلی جدید , باز آمد بوی ماه مدرسه
شعرکودکانه مترسک
میون ِ یک مزرعه
مترسک بی خیال
نشسته بود، رو سرش
گنجشکه شاد و خوشحال
مترسک پوشالی
با کلّه ی توخالی
با پیراهن راه راه
روی سرش یک کلاه
با چشمای شیشه ای
به مزرعه کرد نگاه
کلاغها دونه ها را
از دل خاک کشیدند
به نوکهاشون گرفتند
به خونه شون رسیدند
گنجشک شاد و خوشحال
گفت:آهای بی خیال
اینجا چکاره هستی؟
چرا بیکار نشستی؟
مزرعه زیر و رو شد
همه دونه ها چپو شد
چرا کاری نکردی؟
فقط نگاه می کردی؟
مترسک پوشالی
با کله ی توخالی
بی خبروبی خیال
به اون گنجشک خوشحال،
گفت که من مترسکم
درست مثل عروسکم
با هیچکی کار ندارم
پای فرار ندارم
فقط اینو می دونم
باید اینجا بمونم
گنجشکه گفت مترسک
راستی تویی عروسک!
از تو کلاغ نترسید
دونه ها را بیرون کشید
مترسک از خجالت
سرش را انداخت پایین
کلاهِ روی سرش
افتاده بود رو زمین
موضوعات مرتبط: شعرو سرود
برچسبها: شعر , شعروسرود , شعرمترسک , مترسک مزرعه
شعر مترسک
در سوز هر زمستان در گرمای تابستان اوست تنهای بستان بیچاره ی پریشان
از دست این کلاغان داده ز دست رفیقان از دوری و فراقش گریه کند بدین سان
سحر به بوی نانی بیددار گشته آسان صبحانه ی خودش را آغاز کرده بی نان
شاید دلش شکسته از رنج و درد دوران کیست شود رفیقش در گرمی بیابان
هم صحبتش شده است صدای یک دلیجان نمی آید کلاغی به این شهر پریشان
صاحب این مترسک فردی است پیر و بیجان توان آن ندارد سامان دهد به بستان
شاید کسی بیاید از دورها شتابان چاره کند به حال مترسک ناتوان
شعراز اکبر علیوند
موضوعات مرتبط: شعرو سرود
برچسبها: شعروسرود , شعرمترسک , مترسک مزرعه




